MY little planet

دلتنگت که میشم 

میرم سراغ کمد لباسم و  پیرهن مردونه هام رو ردیف میکنم 

درست همونی که بیشتر از همه دوستش داشتی رو میپوشم 

زودی عکس میگیرم و نشونت میدم 

ریپلای میزنی : منم دوستت دارم من هم دل تنگتم ..

 

 

گندم فراهانی
۱۱ اسفند ۹۸ ، ۱۶:۵۵ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر
من هیچ مشکلی با بیرون نرفتن و قرنطینه خونگی ندارم چون به قول آقای بیدل دهلوی:
 
درون توست اگر خلوتی و انجمنی‌ست
 
برون ز خویش کجا می‌روی؟ جهان خالی‌ست!
 
 
گندم فراهانی
۱۰ اسفند ۹۸ ، ۲۲:۴۷ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

چقدر این تیتراژ پایانی سریال از سرنوشت خوبه :)

میگه که : 

 

من از چیزی نمیرنجم 

اگرچه قلبم آشوبه 

من این حالم رو دوست دارم

چون از عشق تویه خوبه 

..

 

دریافت
توضیحات: هوای شهر - امین بانی
 

گندم فراهانی
۰۳ اسفند ۹۸ ، ۲۲:۱۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

 

خوبی پرتقال پوست گرفتن و خوردن به همین بعدشه  :)))

گندم فراهانی
۰۳ اسفند ۹۸ ، ۱۵:۱۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

تصویری از دنیایی که در آن زندگی میکنم :)

ازینجا واستون پست میزارم :))

 

گندم فراهانی
۰۲ اسفند ۹۸ ، ۱۱:۲۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر

کرونا تو چین یا ژاپن با اون نظم نهادینه شده‌ی وحشتناک و احساس مسئولیت بینظیر مردمشون اونهمه تلفات داد واقعا حضور کرونا تو ایران ترسناکه


-پینادو

 

ویروسه نصف دنیا رو خورده اینا میگن دستاتو بشوری کافیه.

 

ـ پینادو

 

دردناک ترین واقعیت تلخ این روزها:(

+برگرفته از چنل آی آر

گندم فراهانی
۰۱ اسفند ۹۸ ، ۱۲:۲۲ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲ نظر

 

 

  

 

مسئله اینست :

آبی یا سبز ؟؟

گندم فراهانی
۳۰ بهمن ۹۸ ، ۱۵:۵۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر

 

دریافت

 

Run Run-mini world

indila

 

ممنون و متشکر از دوست خوبم🌼 Dr Deduction🌼

گندم فراهانی
۲۹ بهمن ۹۸ ، ۲۱:۴۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

راستی اگه آب دستتونه بذارید زمین و برین فیلم راز چشم هایش
(The Secret in Their Eyes)
رو ببینید
پ.ن: فیلم آرژانتینیه، کارگردانشم : Juan Jose Campanella هستش

 

یه سکانس خیلی جالب داره، دوستمون که خانمش بعد از تجاوز به شکل وحشتناکی به قتل رسیده تو ایستگاه قطار هرروز منتظر برگشتن قاتل میشینه، بعدش آقای ریکاردو دارین که بازجو و یا همون وکیل قصه اس میاد کنارش میشنیه و تحت تاثیر غمی که اون آقا بخاطر از دست دادن همسرش داره، قرار می گیره؛
اون آقا همونجا به ریکاردو میگه:
"بدترین قسمتش اینه که شروع کردم به فراموش کردنش و برای اینکه در یادم بمونه باید کلی به خودم فشار بیارم!"

واقعا خیلی ناراحت کننده اس اونجا که شروع می کنی به فراموش کردن یه نفر، کم کم از یادت میره، عشقی که بینتون بوده، حسی که بینتون بوده، و شاید حتی چهره اش!
(اما بعید می دونم آدم ها چشم هارو فراموش کنن)

در ادامه بهش میگه که چطور خاطرات دارن عذابش میدن مثلا حتی اینکه خانمش بهش گفته چای با لیمو براش خوبه رو یادش میاد؛
یعنی حتی ساده ترین چیزها رو بیاد میاری، و با یادآوری هر کدوم از این ها فقط داری خودتو عذاب میدی
دیگه این فقط یه سکانسش بود شما برید فیلم رو ببینید و لذت ببرید

گندم فراهانی
۲۹ بهمن ۹۸ ، ۱۶:۴۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر
یکی از مشکلات آقایون با خانم هاشون معمولا نوع لباس پوشیدن برای مهمونی هستش که این چه لباسیه پوشیدی، این نازکه، این فلانه و خیلی وقت ها کار به جاهای باریک کشیده میشه؛
حالا به نوع برخود جناب سعدی با یار در شرایط مشابه توجه کنید(باشد که نوع برخورد صحیح با خانم هارو یاد بگیرید)
 
تُنُک مپوش، که اندام‌های سیمینت
 
درون جامه پدید است، چون گلاب از جام
گندم فراهانی
۲۸ بهمن ۹۸ ، ۰۰:۱۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر